جدول جو
جدول جو

معنی بی دلیل - جستجوی لغت در جدول جو

بی دلیل
(دَ)
مرکّب از: بی + دلیل، بدون برهان. بدون حجت. که دلیل ندارد. رجوع به دلیل شود
لغت نامه دهخدا
بی دلیل
بی جهت، بی خود، بی سبب، بدون سبب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی دلیل
بدون سببٍ
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به عربی
بی دلیل
Gratuitous, Unnecessarily, Unprovoked
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بی دلیل
gratuit, inutilement, non provoqué
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بی دلیل
不必要な , 不必要に , 何の前触れもない
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بی دلیل
unnötig, unbegründet
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به آلمانی
بی دلیل
безпідставний , непотрібно
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بی دلیل
niepotrzebny, niepotrzebnie, bez powodu
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به لهستانی
بی دلیل
多余的 , 不必要地 , 无缘无故的
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به چینی
بی دلیل
gratuito, desnecessariamente, não provocado
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بی دلیل
gratuito, inutilmente, non provocato
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بی دلیل
gratuito, innecesariamente, no provocado
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بی دلیل
overbodig, onnodig, ongegrond
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به هلندی
بی دلیل
불필요한 , 불필요하게 , 이유 없는
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به کره ای
بی دلیل
ไม่จำเป็น , โดยไม่จำเป็น , โดยไม่มีเหตุผล
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به تایلندی
بی دلیل
tidak perlu, secara tidak perlu, tanpa provokasi
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بی دلیل
निराधार , अनावश्यक रूप से , बिना कारण
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به هندی
بی دلیل
מיותר , באופן מיותר , לא מתגרה
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به عبری
بی دلیل
غیر ضروری , غیر ضروری طور پر , بغیر کسی وجہ کے
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به اردو
بی دلیل
অযৌক্তিক , অকারণে , অকারণ
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به بنگالی
بی دلیل
zisizo na maana, bila lazima, isiyo na provokeshini
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بی دلیل
беспричинный , ненужно , без причины
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به روسی
بی دلیل
gereksiz, gereksiz yere, gerekçesiz
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی عدیل
تصویر بی عدیل
بی مانند، بی نظیر، بی همتا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی دریغ
تصویر بی دریغ
بی مضایقه، از روی جوانمردی و گذشت، بدون بخل
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
عدم درآمد. (ناظم الاطباء) ، کنایه از بیدل و بی غیرت. (برهان) (ناظم الاطباء). مرد بی غیرت و بی حمیت و بی عصبیت چه عصب در لفظ عرب بمعنی رگ و پی است که قوت حرکت بدن بدان است. (انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به رگ شود، کنایه از کاهل در کار. تنبل. بی پشت کار. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مرکّب از: بی + عدیل، بی نظیر. بی مانند. (آنندراج)، بی همتا. بی مثل. بی مانند. (ناظم الاطباء)، بی جفت. (یادداشت مؤلف)، رجوع به عدیل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی دریغ
تصویر بی دریغ
بی مضایقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی عدیل
تصویر بی عدیل
بینظیر، بی مانند، بی مثل، بی همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدلیل
تصویر بیدلیل
بدون برهان، بدون حجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی دریغ
تصویر بی دریغ
((دَ))
بی مضایقه، بدون ملاحظه و خودداری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی عدیل
تصویر بی عدیل
((عَ))
بی مانند، بی نظیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی بدیل
تصویر بی بدیل
بی همتا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از به دلیل
تصویر به دلیل
از برای
فرهنگ واژه فارسی سره